×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

مطالبی که به درد دنیا و اخرتمان بخورد

خدايا اين گره را از زندگي من بازكن

يك روز يك فقير نالان و غمگين از خرابه اي رد مي شد و كيسه اي كه كمي گندم در آن بود بر دوش خود مي كشيد، تا به كودكانش برساند تا ناني از آن درست كنند و شب را سير بخوابند.
در راه با خود زمزمه كنان مي گفت: "خدايا اين گره را از زندگي من بازكن!!" همچنان كه اين دعا را زير لب مي گذارند، ناگهان گره كيسه اش باز شد و تمام گندم هايش بر روي زمين و درون سنگ و سوراخهای هاي خرابه ريخت.
عصباني شد و به خدا گفت :"خدايا من گفتم گره زندگيم را باز كن، نه گره كيسه ام را!!!" و با عصبانيت تمام مشغول به جمع كردن گندم از لاي سنگ ها شد، كه ناگهان چشمش به كيسه اي پر از طلا افتاد.
همانجا بر زمين افتاد، به درگاه خداسجده كرد و از خدا به خاطر قضاوت عجولانه اش معذرت خواست!!!
پنجشنبه 8 دی 1390 - 12:27:25 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://rahash39.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 28 دی 1390   10:58:41 AM

eeeeeeeeeeee bebakhshid fek kardam jaye dg khondam

http://sabade-salamati.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 دی 1390   1:24:28 PM

با سلام

مطلب جال و تاثير گذاري بود

شاد باشيد

http://emooo.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 دی 1390   12:53:08 PM

salam koorosh jan.matlabet kheyli ghashango amoozande bood.movafagh bashi